Montag, 24. November 2008

درد اسلام داشتن

درد اسلام داشتن
از کفر و ز اسلام برون است نشانم
از خرقه گریزانم و زنار ندانم
مولوی
من نوشته ی شما را برادر مسلمان ی ارجمند - حامد - خواندم خواهش ی من از شما این است که یکبار دیگر نوشته ی خودتان را که من برای شما نشانه گذاری کردم بخوانید تا که بدانید که براستی شما چه چیزی می خواهید بگوئید ؟ اکنون نوشته ی شما را در پائین می آورم تا ما با هم کمی در این باره سخنی بگوئیم
با سلام و درود
گهگاهی مطلابی را از سایتان می خوانم و تا کنون به کمی بیشتر ازنیمی از کنه ذات شما پی برده ام شبه هایی که شما اینجا در غالب دینی بیان میدارید و در سطح عالی بیان می شود 4000 سال از قدمتش می گذرد و استدلال های گوناگونی از علمای ادیان مختلف بیان شده است و فقط منوط به اسلام نمی باشد نکته مهم اینستکه که بیان کنندگان این شبهات رفتار های مختلفی از خود نشان داده و دچار ناهنجاریهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و ... بوده اند و اما از بعد سیاسی آن که قدمتش تقریبا 30 سال دارد والبته شاید هم بیشتر ولی مسئله قابل بیان در کل محتوا راههای پیامبر شدن اینگونه نیست که شما در پیش گرفته اید حاکم شدن اخلاق وتفکر اخلاقی می خواهد که شما از آن بی بهره اید وامیدوارم در مسیر کسب آن قرار بگیرید

از اینکه به خودتان این پروانه (اجازه) را می دهید که نگاهی هم به تارنمای خردگرایان بکنید این خود جای خوشبختی و خوشحالی می باشد که شما از سنگ شدن و رفتن به گهنم (جهنم) با نگاه کردن به تارنمای خردگرایان را پشت سر گذاشته اید . ببینید شما گناهی ندارید انسان که یک شبه ره سد( صد) ساله را نمی پیماید شما مولوی را براستی می شناسید یک آخوند بود بسان ی یکی از آخوندهای امروزی ما در ایران مولوی خود می گوید
زاهد کشوری بودم صاحب منبری بودم
کرد قضا دل مرا عاشق و کف زنان تو
ببینید که همین مولوی پس از آشنائی با شمس تبریزی که خود انسان ی خردگرا بود و خدا را خود در خویشتن ی خویش جستجو می کرد و می دید چه می گوید
آنانکه طلبکار خدائید خدائید
حاجت به طلب نیست شمائید شمائید
چیزی که نکردید گم از بهر چه جوئید
کس غیر شما نیست کجائید کجائید
آشکار ساختن ی نادرستی های یک آئین یک اندیشه نبایستی مارا اندوهگین کند ما بایستی شادمان باشیم که کسی پیدا می شود که ما را از بیراه رفتن باز می دارد پذیرفتن و یا نپذیرفتن ی یک اندیشه بایستی با فرنود (دلیل) باشد اگر انگلیسی ها فرتور (عکس) خمینی را در ماه انداختند تا ما بیخردان به زبان تازی (عربی) به فرتور (عکس) خمینی در ماه !!! صلوات بفرستیم آنان می دانستند که چه چیزی می گویند و چه چیزی می خواهند کشور انگلیس دوست ی شماره ی یک اسلام می باشد به گفته ی چرچیل با بیشتر مردم ی نادان و کمتر مردم ی میهن فروش (خائن) ما به این مردمان فرمانروائی می کنیم واز همین روی است که انگلیسیها اسلام و آخوندها را و آخوندها انگلیسیها را دوست دارند تا هر کدام شان به پول و دارائی و فرمانروائی برسند
ببینید خردگرایان و پشتیبانان ی دانش هرگز به پدیده های پاکیزه (مقدس) باور ندارند آنها وارونه ی اندیشه ی شما نه می خواهند پیامبر بشوند و نه به پدیده ی پیامبران باور دارند آنان به گفته ی نیچه دانشمند و فرزان ی آلمانی نه تنها بتها را در هم می کوبند ونکه (بلکه) آئین ی بت پرستی را بر می چینند اگر شما در خانه ی خودتان به دیوار خانه ی خودتان بوسه بزنید به شما چه خواهند گفت ؟ من بر این باورم که واژه ی دیوانه را بکار خواهند برد آیا تا کنون از خودتان پرسید که بوسیدن ی سنگ ی سیاه (حجرالا سود) که یکی از پایه های دستور های اسلام محمد تازی در باره ی حج می باشد کار خردمندانه ائی ست که مسلمانان ی امروز و تازیان ی (عربهای) دیروز پیش از اسلام این کار را می کردند و می کنند آیا این کار با بوسیدن ی دیوار خانه تان یکی نیست ؟ ببینید مولوی در باره ی حج رفتن چه می گوید
ای قوم به حج رفته کجائید کجائید
معشوق همین جاست بیا ئید بیائید
کای خانه پرستان چه پرستید گل و سنگ
آن خانه پرستید که پاکان طلبیدند
آن کس که خون می ریزد و به زنان ی مردم دست درازی( تجاوز) می کند و دارائی دیگران را چپاول می کند آیا از دیدگاه ی شما از خوی و سرشت انسانی یا به گفته ی شما - اخلاق و تفکر اخلاقی - بهره مند می باشد ؟ براستی که نه محمد شما که شما او را پیامبر می دانید از همین شمار انسان بوده است آیا شما دوست دارید و یا به زبان ی دیگر می پذیرید که یک مرد 53 ساله محمد با خواهر شش 6 ساله ی شما عایشه زناشوئی بکند (ازدواج بکند) و آنگاه خود را پیامبر هم بنامد که بایستی از دیدگاه ی شما از خوی و سرشت ویژه که شما آن را - اخلاق و تفکر اخلاقی - می نامید برخوردار باشد محمد شما چنین انسانی بوده است آیا از دیدگاه ی شما چنین کسی شایسته ی پیامبر بودن و خود را پیامبر نامیدن را دارد ؟ پاسخ ی این پرسش را با خرد خودتان بسنجید از مولوی سخن خود را آغاز کردم و با مولوی سخن خود را به پایان می برم
چه تدبیر ای مسلمانان که من خود را نمیدانم
نه ترسا و یهودی ام نه گبرم ونه مسلمانم

Keine Kommentare: