Samstag, 9. Januar 2010

بی دانشی ایرانیان و نشناختن دشمن شماره ی یک ایران زمین

بی دانشی ایرانیان و نشناختن دشمن شماره ی یک ایران زمین

آیت الله خمینی واقعاً به این کشور خدمت کردند و ایشان رهبر انقلاب بودند

حسینعلی منتظری

هر که ناموخت از گذشت روزگار

نیز ناموزد ز هیچ آموزگار

رودکی

اسلام و آخوند ما را دشمن است و ما اسلام و آخوند را

از نگارنده ی این نوشته

براستی ، بایستی برای ایرانیانی ، که هنوز پس از گذشت 1400 سال از ستم اسلام و مسلمانان و پس از گذشت سی 30 سال از یکی از خون خوارترین و درنده خوترین فرمانروائی اسلامی ، گریست ؛ که در سوگ یک انیرانی ایران سوز و واپسگرای مسلمان ، آن چنان اشکی ریختند و می ریزند ؛ انگار که ، نلسون ماندلا از آفریقای اواخشتری(جنوبی) و یا مهاتما گاندی از هندوستان را از دست دادند ؛ تا جائی که ، بانو شیرین عبادی ، به انگیزه ی بی دانشی و ناآگاهی از سرگذشت (تاریخ) ایران وجهان ، خودشان ، خود خواسته (داوطلبانه) ، آخوند واپسگرا منتظری را ، پدر آرمان آدمی گری(حقوق بشر) !!! نامیدند ؛ و تازی گرای نو اندیش ایرانیان بخت بر گشته ، اکبر گنجی ، منتظری را اینگونه اندیشمندانه !!! ارزیابی می کنند که : « او دستگاه فقهی- حقوقی خود را دائماً متحول می کرد. اگر در آغاز ولایت فقیه جایگاه ویژه ای داشت، در پایان حقوق شهروندان جایگزین عرف اعراب زمان پیامبر اسلام شد. پایان او، آغازی دیگر بود. درگذشت او حیات تازه ای به او داد. او نوع دیگری از رابطه ی قدرت و حقوق را به ما استبداد زدگان نشان داد. او نوع دیگری از شخصیت سیاسی را به ما شناساند. اگر جنبش سبز به اهداف خود دست یابد، او در عمل هم به پیروزی دست خواهد یافت. جنبشی که از آغاز با آن بود و تا آخرین لحظه های عمر در حال برساختن آن بود. رفت و ما را تنها گذاشت. چشمان ما را اشک آلود کرد. دل ما را اندهگین ساخت. او فقط پدر محمد و احمد و سعید و دخترانش نبود، او پدر همه ی ما بود. جسم اش در جایی خواهد آرمید. اما شخصیت اش با ما و سرمشق ما خواهد بود » . بهزاد کریمی ، توده ائی وار ، آنگونه که اندیشه های مارکسیستی - اسلامی توده ائی ها ، خواسته و می خواهد ، در سوگ منتظری ، اینگونه گریستند که

« از ورای زندگی و مرگ این پیرمرد بر رمز و راز یک حقیقت ملی جامعه ایران می باید آگاه بود و آگاهی عمیق هم می باید داشت که همانا نشاندهنده آن سمت تاریخی ای است که مردم ایران در پیش گرفته اند: اولویت حق شهروند بر هر گزاره دیگر و گزینش دموکراسی به عنوان یگانه بستر و چارچوب قرارداد عمومی در ایران! هر تابو شکنی آقای منتظری و هر تجدیدنظر او در اندیشه ها و روش هایش و مهم تر از همه هر رویکرد اخلاقی این بزرگ مرد طی سی سال گذشته، بازتابی از آن سمتگیری تاریخی بوده که جامعه ایران در پیش گرفته است و آن روح تاریخی که زندگی این دوران از حیات جامعه ایران را می سازد. رمز تاثر همگانی در کشور از درگذشت این روحانی آزادیخواه را در این روح تاریخی می باید جست و راز ابراز اینهمه بیان احترام از همه سو نسبت به منتظری و تبدیل وی به یک شخصیت ملی و یک اسطوره تاریخی را در آن باید فهمید که جامعه در واقع سمت انتخابی خود را پاس می دارد؛ هر زمان به گونه ای و هر وقت در روحی. و اینک، در وجود و کالبد روحانی مردی که، هم ولایت فقیه را ساخت و هم با انتقادهای شجاعانه و بدعت های جسورانه اش آنرا به انکار نشست و بر زمینش زد! جامعه چون در کار بر کشیدن خویش است، منتظری را بر می کشد و بزرگش می دارد.

محمدرضا شالگوتی ، در نوشته ی خودشان « آیا یک کمونیست می تواند در مرگ یک "فقیه عالیقدر" آهی بکشد؟ » آه جانسوز خودشان را ، اینگونه بر زبان

آوردند

که : « قبل از هر چیز باید اعتراف کنم که من یک کمونیست هستم و به آن کلام بزرگ کارل مارکس که "دین افیون مردم است" ، از ته دل و به همان معنایی که او می گوید ، باور دارم. این را همچون "اشهد" خودم دارم می گویم تا تکلیف خودم را با همه روشن کرده باشم. ولی همچنین باید اعتراف کنم که در مرگ آیت الله منتظری از ته دل عزادارم

و سر انجام ، فرخ نگهدار ، یکی از تهی مغز ترین و ویرانگرترین چپ بی دانش ایرانی ؛ که سدها جوان پسر و دختر، بهر روی(اما) ، کم دانش و پر شور چپ ایرانی رابه انگیزه ی سیاست های پاد(ضد) مردمی و نادرست خودش ، به کشتن داده است ؛ در باره ی آموزگار خودشان حسینعلی منتظری می گویند که

«

آیت الله منتظری شخصیتی نامکرر است. به این دلیل که شهوت قدرت گوش او را کر، چشم او را کور، و قلب او را سنگ نکرد. به این دلیل که پای بندی اش به حق و حقیقت، و دفاع اش از مظلوم، بی خدشه بود و هرگز آن را در پای اریکه قدرت قربانی نکرد؛ به این دلیل که هرگز سیاست و قدرت سیاسی را به دسیسه و دروغ نیالود. او ایستادن در کنار مظلومان را عبادتی والاتر از نشستن بر کرسی ولایت یافت. و این همه قدرت، شجاعت، استقامت، بی نیازی و بی ریایی براستی در تمام تاریخ سیاست بی تکرار است.

و من، فرخ نگهدار، از شاگردان مشتاق آیت الله منتظری و شیفته روش او در این تشخیص هستم. من از محضر او آموخته ام که هر سیستم عقیدتی، فرهنگی یا حقوقی را می توان و باید چنان تعبیر کرد که تصمیم و عمل تو به حق هرچه قرین تر گردد و از ظلم تا هر حد ممکن دور تر شود. من از آیت الله منتظری آموخته ام که کسانی که از نظام های موجود نمی توانند یا نمی خواهند به حد اعلا به سود خیر بهره کشی کنند، هم کمتر راهگشای تحول آن نظام ها در سمت مثبت هستند؛ و هم اطمینانی نیست که آنها، پس از تغییر، نظام تازه را در خدمت عمل خیر به کار گیرند. من از آیت الله منتظری آموخته ام که حتی در بسته ترین سیستم ها هنوز هم برای همه کس جایی بس فراخ برای پای بند ماندن به

انسانیت و دفاع از حق و برای تغییر باقی است.

«

ما برای بلند(طولانی) نشدن نوشته ی ما ، به همین چهار سوگواران اسلام پناه ، با چهار دیدگاه ی همانند ، بسنده کردیم ؛ تا نشان دهیم ؛ که همه ی این روشن اندیشان تاریک اندیش ، نه ایران را به درستی می شناسند ؛ و نه اسلام آدم کش و اهریمنی محمد دژخیم را ؛ که منتظری خودش یکی از هواداران سر سخت اسلام ، تا پایان زندگی 87 ساله ی خودش بوده است

بانو شیرین عبادی ، ای کاش به جای پاداش(جایزه) نوبل ، می بایستی یک پوشینه(جلد) توضیح المسائل حسینعلی منتظری را دریافت می کرد ، تا پیش از آنکه سخنرانی و سخنوری بکند ، نخست می اندیشیدند و آنگاه به داوری در باره ی پدر آرمان آدمی گری(حقوق بشر) ایران می نشستند . بانو شیرین عبادی ، به یاد داشته باشید ، که پدر آرمان آدمیگری(حقوق بشر) کوروش بزرگ می باشد ؛ آن هم ، سده ها پیش از اسلام تازشگر، نژادپرست ، آدم کش ، خون ریز ، زن ستیز ، کودک ستیز ، آدم ستیز و دگر اندیش ستیز اهریمنی شما ، آن را ، به همه ی آدمیان روی زمین ، پیشکش کرده است

از زبان حسینعلی منتظری به کدبان محمد رضا شالگوتی می گوئیم که

« آدمی که رهبری بسان علی دارد نیازی به لنین و

مائو ندارد «

ستایش حسینعلی منتظری از علی پسر ابوطالب ، اگر ستایش از گردن زدن و سربریدن 900 تا 1000 یهودی دست بسته تیره ی

بنی قریظه نیست پس چیست ؟ کدبان محمد رضا شالگوتی ؟

به تازی گرای نو اندیش ایرانی ، اکبر گنجی ، بایستی بگوئیم ؛ که سرگذشت(تاریخ) نگاران ، هرگز سرگذشت(تاریخ) ساز نبودند ، نیستند و نخواهند بود ، اینگونه که شما در نوشته ی تان می گوئید که

« مورخان با بازسازی حوادث گذشته، به نوعی تاریخ سازند. اما تاریخ سازان حقیقی تک تک افرادی هستند که می آیند و می روند و با زندگی خود تاریخ را پدید می آورند. مورخان نمی توانند تمام تاریخ را به تصویر کشند »

تنها سرگذشت(تاریخ) نگاران مسلمان ، با دیدگاه ی اسلام زده ی خودشان ، به گفته ی شما « سرگذشت(تاریخ) ساز می توانند باشند » نه سرگذشت(تاریخ) نگاران راستین ؛ که بر پایه ی داده های هستی(موجود) سرگذشت(تاریخ) را ، آنگونه بررسی می کنند ؛ که بوده است ، نه آنگونه ، مسلمان گونه و مسلمان وار به دستکاری(تحریف) سرگذشت(تاریخ) و گنده گوئی نمی پردازند

گنده گوئی های روشن اندیشان تاریک اندیش ایرانی ، یک بار دیگر ، به ما ، این راستی های تلخ را می آموزد ؛ که بیماری اسلام و اسلام زدگی ، درد بی درمانی برای این فرهیختگان !!! اسلام پناه می باشد ؛ که درمانش تنها ، با نابودی ریشه ی اسلام در ایران ، کارساز خواهد شد . اینان پس از کادوسی(قادسیه) نخستین ، در 1400 سال پیش ، و در کادوسی(قادسیه) دوم ، در سی 30 سال پیش ، هنوز ، در آموزگاه(کلاس) نخستین ، بسر می برند ؛ بدون آنکه بدانند ؛ که آخوند حسینعلی منتظری و پسرش محمد منتظری ، دستان شان به خون هزاران آدم بی گناه آلوده بوده است . حسینعلی منتظری و پسرش محمد منتظری ، نه تنها ایران را با خاک یکسان کردند ، ونکه(بلکه) کشورهای همسایه و جهان را به آشوب کشیدند ؛ تا اسلام اهریمنی محمد دژخیم را ، به همه ی کشورها روانه(صادر) بکنند. کشتن مردم بدی(رئیس جمهور) مصر ، انورالسادات ، با اندیشه های آدم کشی(تروریستی) - اسلامی حسینعلی منتظری و خانواده اش و همیاری و همکاری برادران مسلمان شان ، در مصر روی داده است ؛ که حزب توده ایران اسلام پناه ، بویژه نورالدین کیانوری ، هم از این آدم کشی(ترور) پشتیبانی کرده است . محمد منتظری، یکی از بزرگترین آدم کشان(تروریست ها) شماره ی یک مسلمان ، بوده است ؛ که در آغوش پدر مسلمان خود ، حسینعلی منتظری ، آموزش آدم کشی(ترور) اسلامی را آموخته بود . ایکاش ، سوگواران اسلام زده ی ما ، بانو شیرین عبادی، کدبان اکبر گنجی ، کدبان فرخ نگهدار و کدبان محمد رضا شالکوتی ، به جای گزافه گوئی ، از تبهکاری های این آخوند انیرانی و واپسگرا ، سخن می گفتند . آنگاه(آن موقع) که سینه های سربازان ، افسران ، سپهبدان و تیمسارهای آرتش شاهنشاهی ایران را ، دسته دسته ، گروه گروه ، گلوله های اسلام گرایان و مسلمانان ، به فرمان خمینی هندی و یاران مسلمان شان ، سوراخ سوراخ می کردند ، از دهان آخوند حسینعلی منتظری ، هیچ سخنی ، در نکوهش این کشتار بی مانند فرزندان ایران زمین ، بیرون نیآمده است . اگر آخوند منتظری ، پس از گوشمالی شدن از سوی خمینی هندی ، به گوشه ی بیرون از فرمانروائی اسلامی پرتاب شده است ؛ او می بایستی گاه و بی گاه هم سخنی از بیدادگری های خمینی هندی و فرمانروائی اسلام راستین اش را بر زبان می آورد ؛ چرا که اسلام برای منتظری بزرگترین ارزش و نخستین ارزش بوده است و هم ازاین روی بوده است ؛ که او گاهگاهی ، برای پیشگیری نابودی اسلام در ایران ، خویشکاری(وظیفه) آئینی(دینی) خود می دیده است ، تا اسلام را از نابودی در ایران رها سازد(نجات دهد) و هم از این روی بوده است ؛ که او با کشتار بی اندازه ی ایرانیان ، به دست فرمانروایان مسلمان و فرمانروائی اسلامی شان ، سر ناسازگاری نشان می داد . آخوند حسینعلی منتظری ، نه برای ایران ، نه برای مردم ایران و نه برای درفش فرو فتاده ی ایران زمین ، در کادوسی(قادسیه) دوم ، در سال 1979 ترسائی(مسیحی میلادی) به دست تازی پرستان (عرب پرستان) آدم خوار مسلمان ، هرگز دل نسوزانده است ؛ چرا که اسلامیت آخوند منتظری ، بر ایرانیت ایشان همواره برتری داشته است ، و هم از این روی است ؛ که ایشان نخست تازی پرست(عرب پرست) و مسلمان بودند و آنگاه ایرانی ؛ بسان همه ی تازی پرستان(عرب پرستان) مسلمان ریز و درشت انیرانی در سرزمین بیمار و اسلام زده ی ما . آخوند حسینعلی منتظری ، خود را همواره ، پیرو خمینی هندی ، می دانست و از خمینی هندی ، همواره به نیکی یاد کرده است . سخن گزاف و بیهوده نیست و نمی باشد ؛ اگر بپذیریم ؛ که یکی از انگیزه های واپسگرائی کشور ما ، نشناختن دوست و دشمن از یکدیگر و راندن دوستان و میهن پرستان راستین ایرانی از خود و فراخواندن دشمن انیرانی به جایگاه و پایگاه ایران زمین ، می باشد ؛ و یا به گفته ی زیبای پیشینیان « آن کس که دوست را از خود می

راند ، دشمن را فرامی خواند

»

آنانیکه ، هنوز پس از این همه ، بیدادگری اسلام و مسلمانان ، اسلام و آخوندها را دشمن ایران و مردم ایران نمی دانند ؛ اینان دشمنان دوست نمای مردم ایران می باشند ؛ که هزاران بار ، از دشمنان سوگند خورده ی ایران زمین و مردم ایران مرگ آورتر(خطرناک تر) می باشند به گفته ی سعدی فرزانه

از دشمنان برند شکایت به دوستان
چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم

سعدی

نیما


Keine Kommentare: