Montag, 1. Februar 2010

پیش داوری ها و ارزیابی های شتاب زده


پیش داوری ها و ارزیابی های شتاب زده

به هر کار بهتر درنگ ازشتاب

بمان تا بتابد بر این آفتاب

اسدی

گردانندگان ماهنامه ی بسیار ارزشمند بیداری، نامه ی خودکاری(ایمیلی) را، با این فرنام « به نظرمن* عربها وایرانیها یک مشت حیوان بیشتر نیستندهمشون را باید به دریا ریخت » برای من و دیگر هم میهنان فرستاده اند؛ تا در باره ی درستی و یا نادرستی این سخنان هم میهن ما ؛ که یک اندازه گیر (مهندس) ، دوران فرمانروائی شاهنشاهی پهلوی دوم ، آریامهر می باشند ؛ پاسخی به نوشته ی کدبان اندازه گیر(مهندس) ما را ، به نگارش در بیاوریم ؛ که آیا این سخنان هم میهن ما ، سخنان درستی می باشند ؟ و یا نه ؟ در یک نگاه ی سرسری(سطحی)، خوانندگان نوشته ی این هم میهن اندازه گیر(مهندس) ما ، به ایشان خواهند بالید ؛ که سر انجام ، پس ازبابک بامدادان ، در نوشته ی خودشان « امتناع تفکر در فرهنگ دینی » که به جز چند تنی از فرزانگان و فرهیختگان ایران زمین ، بویژه پیروز پارسی بزرگوار(فردوسی) و دانشمند فرزانه زکریا رازی ، همبودگاه ی(جامعه) ایران و مردم اش را « دین خو» ارزیابی کرده اند ؛ که در آن گاه(زمان) ، فرزانگان مهین دوست ایرانی ، به ایشان - بابک بامدادان - از هر سوی، پاسخ داده اند . کدبان اندازه گیر(مهندس) ما ، چیزی نوئی را، به مردم ایران ، بویژه به فرهنگ دوستان و سرگذشت(تاریخ) نگاران ایران ، پیشکش نکرده اند ؛ به جز سخنان بابک بامدادان و هواداران ایشان ، در پیاله ائی(ظرفی) دیگر ، با سخنانی ، بسی نامهربانانه تر از همکیشان ایشان . کدبان اندازه گیر(مهندس) ما ، خیلی شتاب زده و سرسرس(سطحی) به رویدادهای پیچیده ی سرگذشتی(تاریخی) ایران ، نگاه می کنند ؛ و بسان بابک بامدادان ، به جز سیاهی ها ، تیره گی ها ، دریوزه گی ها سرافکنده گی ها و روان پریشی ها چیز دیگری را نمی بینند و یا نمی خواهند ببینند .

ای کاش ، ایشان - کدبان اندازه گیر(مهندس) ما - تنها نگاهی کوتاه ، به شماره ی تازش تازشگران بیگانه ، به میهن ما ایران می انداختند ؛ تا شاید ایشان - کدبان اندازه گیر(مهندس) ما – تنهائی ، به داوری های شتاب زده ، در باره ی پدیده ها ی پیچیده ی سرگذشتی (تاریخی) نمی نشستند و اینگونه ارزیابی های دانشی ! خودشان را ، پیشکش همگان نمی کردند که «

اين امت اُمّتي كه ادّعا داريم هنر نزد اوست و بس - سروری تازيان را بدرازای 508 سال تحمل کرد

»

اگر ایشان - کدبان اندازه گیر(مهندس) ما – نگاهی گذرا به تازش تازشگران بیگانه به ایران ، پس از تازش تازیان مسلمان می انداختند ، آنگاه در می یافتند که ؛ تنها شهر نیشابور*، بیش از هشتاد 80 بار ، در تازش بیگانگان به ایران زمین ، با خاک یکسان شده بود . اکنون شماری از نام های تازشگران را پهرست وار(فهرست وار) برای این هم میهن ایرانی - کدبان اندازه گیر(مهندس) ما – می نویسیم ؛ تا شاید ایشان - کدبان اندازه گیر(مهندس) ما – به ژرفنای اینگونه تازش های تیره های کم و بی فرهنگ * پی ببرند

*
تازش اسکندرمگدونی(مقدونی)در سال 334 پیش از زایش عیسی مسیح(قبل از میلاد)
*
تازش ترکان غزنوی در سال 999 ترسائی
(
میلادی مسیحی)
*
تازش ترکان سلجوقی در سال 1030 ترسائی
(
میلادی مسیحی)
*
تازش ترکمانان غز در سال 1156 ترسائی
(
میلادی مسیحی)
*
تازش مغول ها در سال 1220 ترسائی(میلادی مسیحی)
*
تازش تیمور در 1381 ترسائی(میلای مسیحی)
*
تازش افغان ها در سال 1720 ترسائی(میلادی مسیحی)
*
تازش یگانه ، بی مانند در خون ریزی و خون خواری ، کشنده ، ترسناک ، بیمارگونه ، و بی مهر بزرگترین راهزنان ، آدم خواران ، آدم سوزان ، تازشگران خون ریز و خون خوار جهان ، یعنی دژخیمان مسلمانان تازی(عرب) ، با اسلام ماورای واپسگرای تازشگربیابانی خودشان ، زیر درفش خودکامه ی(فاشیستی) ناانسانی ، نامردمی اندیشه ها ی خودپرستانه ، پاد(ضد) پیشرفت و پیورزانه ی(متعصبانه)
لا اله الا الله محمد رسول الله به پیشوائی
عمر پسر خطاب
علی پسر ابو طالب
حسن پسر علی
حسین پسر علی
در سال 634 ترسائی(میلادی ترسائی)
*
تازش تازی پرستان(عرب پرستان) و تازی گرایان در سده ی بیستم ، با همکاری ، همیاری ، همگامی تهی مغزترین ، ناآگاه ترین ، واپسگراترین ، ویران گرترین روشن اندیشان تاریک اندیش ایرانی تازی گرا پاد(ضد) پیشرفت و نوگرائی(تجدد) و شهری گری(تمدن) باخترزمین و پیرو آئین دست و پا بریدن ، چشم در آوردن ، تازیانه زدن ، آتش زدن آدم های زنده ، سنگسار کردن اسلام محمدی ، بسان بازرگان ، سنجابی ، طالقانی ، بنی صدر ، یزدی، قطب زاده ، سروش ،گنجی، کدیور، رجوی و ... به یاری کشورهای باختری و آماده سازی شکست کادوسی( قادسیه) دوم ننگین و دل آزار، به پیشوائی خمینی هندی
در سال 1979 ترسائی(میلادی مسیحی)
*
و سر انجام ، تازش صدام حسین مسلمان ، دوست ، همکار ، و هم رزم دو آدم کش تازی پرست(عرب پرست) مسعود و مریم رجوی مسلمان ،
در سال 1981 ترسائی(میلادی مسیحی)

شکست بزرگ و شرمگین ایرانیان از تازیان

(عرب ها)دست درازگر(متجاوز) جنسی ، تازشگر، دزد , کاروان زن ، راهزن ، خون خوار و آدم خوار مسلمان ، به این آسانی و سادگی به دست نیامده است ؛ که با چند واژه ی سرسری(سطحی)« اين امت سروری تازيان را بدرازای 508 سال تحمل کرد» ، ایرانیان را شایسته ی نابودی، آنهم به کام دریا فرستادن، می دانند.

ازآنجائیکه، این هم میهن ما - کدبان اندازه گیر(مهندس) - سرگذشت(تاریخ)ایران را،از آغاز تازش تازیان مسلمان ، تا فروپاشائی فرمانروائی پهلوی دوم آریامهر، به گونه ی پهرست وار(فهرست وار) ، ارزیابی کرده اند و

به این دیدگاه ی دانشی ! خودرسیده اند که :« خيلي دلم ميخواست چند جمله اي در جهـت تمجيـد از ايــران و ايــرانی بنويســـم ولـی دروغ چرا؟

کجــای اين مــلت افتخــار دارد ؟

يک مشـت دزد کلــّـاش - خائــن فرصت طلـب تنبــل حـق ناشنـاس و پُشـت هم انداز در يک منطقـه از اين دنيـا بنــا م ايــران جمـع شده انـد و دلشــان خوش اسـت که زمـانـی آدم بـوده انـد.

حسن نراقي در كتاب بسيار روشنگر " چرا در مانده ايم جامعه شناسي خودماني" ميگويد

اگر به سراسر اين تاريخ نگاه كنيد ،يا اغماض هاي جزئي ، سراسر آن يك طيف بكنواخت و تكراري و سينوسي است. قبيله اي دچار ظلم و ستم ، ركود و پس از آن رخوت ، بي تفاوتي و نوميدي ميشود ، يك قوم ، يك سركرده ، يك جريان ، يك همسايه فرصت را مغتنم ميشمارد در دستش شمشير و در كامش زبان چرب و وعده هاي فريبنده ولي در كلّه اش جز به غارت و تاراج ره هيچ چيز ديگري نمي انديشد. يعني براي فتح فقط زور بازو نياز است و ويراني و آتش زدن ، چه در اين مرحله استطاعت انديشيدن نه تنها عامل موٌثري نيست بلكه تا حدودي باز دارنده هم هست.

فاتح ميشود ، قبلي ها را يا ميكُشد و يا فراري ميدهد ، جايش مينشيند تا از درون قبيله يك عده كه نه شهامت كشته شدن را داشتند و نه قدرت و يا شانس فرار ، به سرعت تغيير شكل ميدهند ، با فاتح به صورت كاسه داغ تر از آش همداستاني ميكنند »

ایشان - کدبان اندازه گیر(مهندس) ما - با نام بردن از چند تن ، از ایرانیان میهن پرست ، دیگر ایرانیان را شایسته ی نابودی می دانند ؛ چرا که ، هیچگاه این ایرانیان نمی خواستند و یا نمی خواهند با سر افراشته زندگی بکنند ؛ و همواره ، تن به بردگی دادند ، دریوزه گی بیگانگان را پذیرفته اند و در نوکری و دریوزه گی گوی پیشروی را از تازشگران تازشگر ربوده اند . این همه ی سرگذشت(تاریخ) ایران زمین می باشد ؛ پذیرش نوکری بیگانگان و همکاری و همیاری با بیگانگان را کردن و دنبال کردن زندگی چاپلوسانه ، با تازشگرانی که به میهن ما ایران ، تازش کرده اند . همانگونه که در بالا گفته ایم ؛ این یک نگاه ی سرسری(سطحی)، نه دانشی به سرگذشت(تاریخ) ایران می باشد که ؛ به آسانی می گوید که « امتـی کـه د يــن متـرقی زردشت را ميدهـد و اسلام واپس گـرا را ميپذ يرد ». ایشان ، اگر اندکی به پایداری دیرپا(طولانی) ایرانیان ، در برابر اسلام و تازیان (اعراب) مسلمان ، آگاهی داشتند ؛ هرگز ، اینگونه واژه های زشت را، در باره ی میهن و هم میهنان خودشان ، بکار نمی بردند . ای کاش ، ایشان می دانستند ؛ که سرگذشت(تاریخ) جهان را ، بدون سرگذشت(تاریخ) ایران ، نمی توان دریافت(فهمید) ؛ آنگونه که ایران ، نخش(نقش) پایه ائی ، در سرگذشت(تاریخ) جهانی داشته است ؛ که هگل اندیشمند و فرزانه(فیلسوف) نامدار آلمانی ، به روشنی می گوید که :

« سرگذشت(تاریخ) آدمیان ، نخست با فرمانروائی (امپراتوری) هخامنشیان ، در ایران آغاز شده است »

پس از تازش تازیان مسلمان و دیگر بیگانگان تازشگر ، سرگذشت(تاریخ) ایران پر از جنبش های بزرگ همبودگاهی(اجتماعی) می باشد که در هیچیک از کشورهای دیگر، همانند این جنبش ها را، نمی توان سراغ گرفت .

خوشبختانه وارونه ی سخنان ایشان - کدبان اندازه گیر(مهندس) ما – یک نویسنده و پژوهشگر بیگانه ، نه ایرانی ، آنهم یک انگلیسی ، از باختر زمین ، با نام التون دانیل* ، در درازای یک سد 100 سال ، پس از تازش تازیان مسلمان به ایران ، در سده ی هشتم ، 743 ترسائی(میلادی، مسیحی) و سده ی نهم 843 ترسائی (میلادی، مسیحی) بیش از یک سد و چهل و سه 143 شورش ، از شورش های همبودگاهی(اجتماعی) - سیاسی ایرانیان را ، بر(علیه) فرمانروائی تازیان مسلمان یادآوری می کند ؛ این خود ، به تنهائی نشان می دهد ؛ که ایرانیان ، آنگونه که ایشان - کدبان اندازه گیر(مهندس) ما – از زاویه ی تنگ اندازه گیری(مهندسی) خودشان ، ارزیابی کرده اند ، شایسته ی نابودی نیستند .

اگر براستی ایرانیان تا این اندازه ، تو سری خور، بی دانش ، واپسگرا ، میهن فروش ، دزد ، چاپلوس ، و ناجوانمرد هستند و یا بودند ؛ که ایشان - کدبان اندازه گیر(مهندس) ما – می گویند « امتـی کـه بیست و نه سال مثل سگ توی سرش ميزنند و صدايـش در نمی آيد » پس ، دیگر نشانی از ده ها جنبش های بزرگ همبودگاهی(اجتماعی) بر(علیه) بیگانگان ، هرگز نمی توانست هستی(وجود) داشته باشد ؛ یکی از بهترین و آسان ترین پاسخ ، به پیشداوری های شتاب زده ی این هم میهن ما - کدبان اندازه گیر(مهندس) ما - ، جنبش بزرگ و پاترمی(ملی) – میهنی بیست و دوم 22 خرداد خونین 7031 آریائی – میترائی برابر با 1388 تازی(عربی) می باشد ؛ که با اندیشه وبا فرهنگ ایرانی ، به جنگ بیگانه پرستی بویژه تازی پرستی(عرب پرستی) می رود و رفته است ؛ تا بنیان آئین واپسگرا، مردم ستیز، کودک ستیز ، زن ستیز ، انسان ستیز، نژادپرست و پاد(ضد) مردمی اسلام را، در میهن ما ایران ، برای همیشه در هم بکوبد .

ایشان - کدبان اندازه گیر(مهندس) ما – تا آنجا پیش می روند ؛ که می گویند که

«

لطفا در ارائه ي افتخارات اخيرترتان زياد جلو نيائيد كه بوي گندش خفه مان ميكند

امتـی که هر بار پهلــوانی زائيــد در برابرش صد ها خائن پس انداخت که آن پهلـوان را بکشنـد

حتی ليـا قت داشتن همـان چيـزی را که امـروز دارد نـدارد »

بودن یک و یا چند نابکار(خائن) ، در یک سرزمین ، پدیده ی پاترمی(ملی) نیست و نمی باشد ، و این پدیده در همه ی کشورها بوده است ؛ و اکنون هم می باشد ؛ مگر در کشورهای آلمان، ایتالیا ، هم چه پدیده ی نابکاری (خیانت) ، در پیش از جنگ جهانی دوم نبوده است ؛ که شمارانی(تعدادی) تا آن جا که(حتی) از فرهیختگان و سیاست ورزان نامدار آلمانی ، با همه ی مردم اش ، به هیتلر پیوستند و با اندیشه ی ماورای ناانسانی او، در کشتار دگر اندیشان - بویژه یهودیان - همکاری و همیاری می کردند

ایشان - کدبان اندازه گیر(مهندس) ما – با همه ی نیروی خودشان ، انگیزه ی نابود نشدن ایرانیان و ایران را ، اینگونه ارزیابی می کنند و می نویسند که :

«هر زمان به رنگ تازه وارد در آمده به هر كس و نا كس تعظيم و خدمت كند ، دليل ندارد كه نقش و نام چنين مردم از صفحه روزگار برداشته شود ».

چگونه کشوری و مردم اش می توانند ، تنها – اینگونه - در یادها و در سرگذشت(تاریخ) زنده بمانند ، هنگامی که - کدبان اندازه گیر(مهندس) ما – بر این باورند که

اين ملت بی غيرت هيچوقت نتوانسته است کار مثبتـی« برای مملکت اش انجام بدهد»

با اینکه جهانیان ، بویژه فرزانگان و فرهیختگان ویژه کار(متخصص) در پهنه ی سرگذشت(تاریخ) ، فرهنگ و دانش به خوبی می دانند

که ؛ ایران خودش ، به تنهائی ، بنیانگذار پیک(پست)، بنیانگذار پشتیبانی از پیرامون زیست ، بنیانگذار پشتیبانی از جانوران بی گناه و بی آزار ، تا آن جائی که (حتی) ، در سرود ه های چکامه سرایان نامدار ایران زمین - بویژه پیروز پارسی(فردوسی) بزرگوار - از آن یاد شده است

میازار موری که دانه کش است

که جان دارد و جان شیرین خوش است


پیروز پارسی(فردوسی) بزرگوار


که تازه باختر زمین ، پس از سده ها به آن رسیده است ، بنیانگذار جنبش کشاورزی ، بنیانگذار دانش و فرهنگ - بویژه پیشکش جهانی آئین میترائی ، آئین مانی ، آئین دادگستر مزدک فرزانه ی دادخواه ؛ که اندیشمندان امروزی جهان ، آئین مزدک را ، با آئین همگانی(سوسیالیستی) سنجش(مقایسه) می کنند و آئین فرزانه ی فرهیخته ی ایران و جهان زرتشت بزرگوار به مردمان جهان ، و بنیانگذار نخستین فرمانروائی شاهنشاهی(امپراتوری)جهان بوده است . اگر ایران زیبا و دل آرای ما ، با یک و یا چند گردبادهای بنیان کن سرگذشت (تاریخ) ، بسان تازش های درد ناک بیشمار نام برده ی بالا ؛ که به میهن ما شده است ؛ از روی ره نامه ی(نقشه) جهانی پامال نشده است ؛ پس انگیزه هائی دیگر دارد ؛ که شما شوربختانه ، هنوز نتوانسته اید ، این انگیزه ها را بشناسید ؛ و آن چیزی نیست ، جز میهن دوستی و میهن پرستی و پاسداری از ارزش های پاترمی(ملی) – میهنی ، همان ایرانیانی می باشد ؛ که شما می خواهید ، ایشان را به کام دریاها بفرستید . اگر سرگذشت(تاریخ) به گونه(شکل) و روش درخواستی شما پیش می رفت ؛ می بایستی امروز من و شما نام ایران را نشنیده باشیم . بهر روی(اما) سرگذشت(تاریخ) به گفته ی بیهقی « به راه راست رود و روا نباشد که در سرگذشت(تاریخ) دست کاری کردن »

نگاهی به کشورهای امروزی تازیان(عرب ها) بیاندازید ، این ها ، همگی(جملگی) - مصر ، سوریه ، عراق ، لبنان - با یک تازش تازیان(عرب ها) مسلمان به پیشوائی بیابانگردان مسلمان ، نه تنها زبان پاترمی(ملی) خودشان را از دست داده اند ؛ ونکه(بلکه) در شکم اسلام تازیان(عرب ها) جایگزین شده اند. ایران زمین کشوری نبوده است و نیست که با یک و چند تازش ، تنها در یادها بماند ، یک نمونه ی بسیار کوچک آن ، تازش دوم تازیان در شورش واپسگرای بهمن 1979ترسائی(میلادی مسیحی) تازی پرستان(عرب پرستان) آخوند بوده است ؛ که به درازای سی30 سال تازی پرستان(عرب پرستان) کوشش کرده اند ؛ که فرهنگ و آئین ایرانی را نابود سازند ، به هرروی(اما) نتوانسته اند . اگر فرهنگ و آئین ایرانی به این آسانی نابود شدنی بوده است ؛ دیگر گفتگو امروزی بر سر فرهنگ و آئین ایرانی بی چم(بی معنی)بوده است . ما ایرانی ها با سر افرازی امروز می بینیم ؛ که ایرانی ها به شناسه(هویت) و پاترمی گری(ملییت) خودشان آگاهی دارند ؛ ناگفته نماند که آخوندهای تبهکار مسلمان ، در کردار خستو(معترف) شدند ؛ که فرهنگ ایرانی را به این آسانی ها نمی توان نابود ساخت ؛ اگر این کار شدنی بوده است ، اسکندر مگدونی(مقدونی) ، چنگیز ، تیمور و تازیان(عرب ها) مسلمان می توانستند فرهنگ و آئین ایران را نابود سازند . ایران زمین بسان درخت کهن و پهناوری است که ریشه در دل سرگذشت(تاریخ) و فرهنگ جهانی دارد و دیگر فرهنگ ها همه و همه شاخ و برگ های فرهنگ ایران زمین می باشند. فرهنگ ایران ، فرهنگ روشنائی ، فرهنگ مهر گستری ، فرهنگ هم زیستی برادر گونه ی همه ی آدمیان روی زمین می باشد ؛ واینگونه ارزش ها ، راز جاودانگی فرهنگ ایران زمین می باشد ؛ که شما - کدبان اندازه گیر(مهندس) ما – شوربختانه ، هنوز این ارزش ها بیکران را ، درنیافته اید و هم از این روی است ؛ که نخستین نوشتار جهانی آرمان آدمی گری(حقوق بشر) آدمیان ، از سوی یک ایرانی ، با نام کوروش بزرگ ، به جهانیان پیشکش شده است ؛ چگونه چنین اندیشه و فرهنگ بسیار توانا می تواند از دل سرگذشت(تاریخ) جهان نابود گردد . ایران و فرهنگ ایرانی بسان مادر باردار و کودک هنوز چشم به جهان نگشوده می باشد ، آنگونه که یک مادر از کودک خودش آرام آرام نگهداری و پاسداری می کند ؛ فرهنگ ایران زمین و ایران زیبا و دل آرای ما به پاسداری و نگاهبانی ما تک تک ایرانیان نیاز خواهد داشت ؛ چرا که این فرهنگ پویا و توانا ، دشمنان بیشماری هم دارد . ایران و فرهنگ ایران همواره جاودان خواهد ماند ، هنگامی که ایران زمین و ایرانی ها به ارزش مهر گستری و پویای این فرهنگ جهان گستر آگاه باشند وگرنه بسان اندازه گیر(مهندس) هم میهن ما می اندیشند ؛ که ایرانیان شایستگی داشتن دلاوران و پهلوانانی را نداشته اند ؛ که هم اکنون هم دارند و یا به زبان ایشان « حتی ليـا قت داشتن همـان چيـزی را که

امـروز دارد نـدارد »

نبد جز بزرگی و آهستگی

خردمندی و شرم و شایستگی


پیروز پارسی(فردوسی) بزرگوار


نیما

*

برای آکاهی بیشتر ، در باره ی تازش بیابانگردان و تیره های کم و بی فرهنگ ، به ایران زمین ، نگاه بکنید ، به نوشته ی

ملاحظاتی در تاریخ ایران از میر فطروس

*

نگاه بکنید به نوشته ی دیدگاه ها ، از میر فطروس

http://www.mirfetros.com/didgaha.html

*

نگاه بکنید به ماهنامه ی بیداری ، شماره ی 33 ، آوریل 2008


*

نوشته ی کدبان اندازه گیر(مهندس) ما ، از آمریکا

به نظرمن

عربها

وایرانیها یک مشت حیوان بیشتر نیستند

همشون را باید به دریا ریخت.

خيلي دلم ميخواست چند جمله اي در جهـت تمجيـد از ايــران و ايــرانی بنويســـم

ولـی دروغ چرا؟

کجــای اين مــلت افتخــار دارد؟

يک مشـت دزد کلــّـاش - خائــن فرصت طلـب تنبــل حـق ناشنـاس و پُشـت هم انداز در يک منطقـه از اين دنيـا بنــا م ايــران جمـع شده انـد و دلشــان خوش اسـت که زمـانـی آدم بـوده انـد.

قدرتــی ی خـدا - اين سـرزميــــن هيچـوقت از موجـوداتـی با صفـات بـالا کـم نداشته است

ا ُمتـّـی ( ا ُمت يعنی گلـه شتر) کـه آريوبرزن اش را يک ايرانی خائن لو ميدهد

امتـی کـه با بک اش را افشين که آ نــــهــم يک ايرانی است تحويـل خليفـه اش ميـدهـد

امتـی کـه د يــن متـرقی زردشت را ميدهـد و اسلام واپس گـرا را ميپذ يرد

امتـی کـه کـريم خان زنـد ش چند سالی بيشتر دوام نمی آورد ولی قاجـاريه اش تمام نا شدنــی است

امتـی کـه امير کبيرش را ميکشنـد و جايش يک دلقک ميگذارند و آب از آب تکان نميخورد

امتـی کـه يك كشور خارجي رضاشاه اش را

بر سر کار می‌‌آورد

و

تبعيــد ميکنند و همه جشـن ميگيــــرند

امتـی کـه محمـــد رضاشاه را ميدهد و خمينی را ميگيرد

امتي كه 99 درصدش به جمهوري اسلامي راٌي ميدهد بدون اينكه بداند چه معجوني است

امتـی کـه

بیست و نه سال

مثل سگ توی سرش ميزنند و صدايـش در نمی آيد

و بالا تر از همه ، امتی که در سال 57 با جمعيت پنج مليونی به استقبال امامش ميرود ، بعد از ده سال که اين رهبر ارمغانی جز فشار و گرانی و تورم و جنگ و نکبت و مرگ برايشان نمي آورد ، اين بار با جمعيت ده مليونی به تشييع جنازه اش ميرود! ترا به خدا اين حدٌ بلاهت نيست؟

اين امت اُمّتي كه ادّعا داريم هنر نزد اوست و بس - سروری تازيان را بدرازای 508 سال تحمل کرد . در طی اين سالها عرب ، اموال ايرانيان را به غنيمت گرفت ، زنان آنان را کنيز و مردان آنان راغلام کرد. ايرانيان مـوالـی شدند . با اين عنوان ، ايرانيان را تحقيرها کردند، حق داشتن مقامهای کشوری و نظامی را از او گرفتنـد . عربها با موالی راه نمی رفتنـد و به آنان اجازه نمی دادند که بر جنازه عرب نماز بگزارد . موالی حق ازدواج با عرب را نداشت . موالی ميبايست پياده به جنگ برود و از غنـا ئم هم سهمی به او داده نميشـد . موالی به نام پيشين خود خوانده نميشد . او ميبايست به نام کسی که او را اسير کرده و يا در بازار برده فروشان خريده بود ، يا به نام يک عرب خوانده ميشد. ايرانيان خوش غيرت 508 سال اين حقارت را به جان خريدند و غير از حدود ده مورد جدی ، مقاومتی ديده نشـد. اين ، به حساب من ميشود يک مقاومت در هر 50 سال!!!

فکر نکنيد که بعد از 508 سال ايرانيان بيدار شدند و قيام کردند و حکومت خليفه را برانداختند. نه خير

بايد يک مغول بنام هلاکو مي آمد و به حکومت عباسيان پايان ميداد.

بعد از 508 سال نوکری عرب، حالا نوبت نوکری مغولان به مدت 300 سال بود . اگر متوسط مقاومت در مقابل اعراب 50 سال بود، در مقابل مغولان در يکصد سال اول هيچـگونه مقاومتی نشان داده نشد.

قيام سربداران در خراسان بيش از يکصد سال پس از حمله مغول روی داد.

پس از 300 سال آقايآن صفوی تشريف آوردند و تشيع را که خود از عباسيان و مغولان مخربتـر بود ، به ارمغان آوردند .

اين ملت بی غيرت هيچوقت نتوانسته است کار مثبتـی برای مملکت اش انجام بدهد.

بي خودي هم پُز تاريخ پُر فتوح دو هزار و پانصد ساله و هفت هزار ساله را هم به رُخ من نكشيد.. جوابتان در كتاب "سازگاري ايراني" به قلم مهندس مهدي بازرگان است. حتــی اين احمق آفتابـــه به دست هم اين واقعيت را فهميده بود : وقتي بنا باشد ملتي به طور جدي با دشمن روبرو نشود ، تا آخرين لحظه نجنگد و بعد از مغلوب شدن سر سختي و مقاومت نكند ، بلكه تسليم اسكندر شود و آداب يوناني را بپذيرد ، اعراب كه مي آيند در زبان عربي كاسه گرمتر از آش شده صرف و نحو بنويسد يا كمر خدمت براي خلفاي عبّاسي بسته دستگاهشان را به جلال و جبروت ساساني برساند ، در مدح سلاطين تُرك چون سلطان محمود غزنوي آبدارترين قصائد را بگويد ، غلام حلقه بگوش چنگيز و تيمور و خدمتگزار و وزير فرزندانش گردد ، يعني هر زمان به رنگ تازه وارد در آمده به هر كس و نا كس تعظيم و خدمت كند ، دليل ندارد كه نقش و نام چنين مردم از صفحه روزگار برداشته شود. سرسخت هاي يك دنده و اصولي ها هستند كه در برابر مخالف و متجاوز مي ايستند و به جنگش ميروند يا پيروز ميشوند یا

احياناً شكست ميخورند ووقتي شكست خوردند حريف چون زمينه سازگاري نميبيند و با مزاحمت و عدم اطاعت روبرو ميشود از پا درشان مي آورد و نابودشان ميكند.

علاوه بر اين- ايراني كه امروز ميبينيد وجودش را مديون بُلشويك ها است. در سال 1907 انگليس ها و روسيه تزاري با هم توافقشان را كرده بودند كه ايران را بين خود تقسيم كنند و حتي انگيس ها از جنوب وارد شده بودند ايران شانس آورد در آن موقع انقلاب 1917 پيش آمد و برنامه اشغال ايران معوّق ماند.

حسن نراقي در كتاب بسيار روشنگر " چرا در مانده ايم جامعه شناسي خودماني" ميگويد:

اگر به سراسر اين تاريخ نگاه كنيد ،يا اغماض هاي جزئي ، سراسر آن يك طيف بكنواخت و تكراري و سينوسي است. قبيله اي دچار ظلم و ستم ، ركود و پس از آن رخوت ، بي تفاوتي و نوميدي ميشود ، يك قوم ، يك سركرده ، يك جريان ، يك همسايه فرصت را مغتنم ميشمارد در دستش شمشير و در كامش زبان چرب و وعده هاي فريبنده ولي در كلّه اش جز به غارت و تاراج ره هيچ چيز ديگري نمي انديشد. يعني براي فتح فقط زور بازو نياز است و ويراني و آتش زدن ، چه در اين مرحله استطاعت انديشيدن نه تنها عامل موٌثري نيست بلكه تا حدودي باز دارنده هم هست.

فاتح ميشود ، قبلي ها را يا ميكُشد و يا فراري ميدهد ، جايش مينشيند تا از درون قبيله يك عده كه نه شهامت كشته شدن را داشتند و نه قدرت و يا شانس فرار ، به سرعت تغيير شكل ميدهند ، با فاتح به صورت كاسه داغ تر از آش همداستاني ميكنند ، ميشوند دست راستش!

يحيي برمكي در خدمت هارون قرار ميگيرد ، خواجه نظام الملك ميشود همه كاره ملكشاه سلجوقي ، خواجه نصيرالدين طوسي مي شود دست راست خان مغول ، ميرزا ابراهيم كلانتر با هزار دوز و كلك حكومت را از زنديه ميگيرد و ميدهد به دست قاجاريّه . . . . . اما چون تدبير نيست ( و اگر هست اختصاصاً در جهت منافع شخصي به كار ميرود) برنامه ريزي نيست ، مديريّت پايدار نيست ، درايت نيست ، خيلي زود شمارش معكوس شروع ميشود. سراسر تاريخ گذشته مان را نگاه كنيد گرفتن به همت يك مرد نظامي انجام ميشود چون براي گرفتن فقط زور لازم است و آتش زدن و زبان درآوردن ، امّا وقتي اوضاع آرام شد مي بينيد كه ديگر حتي نادر شاهي كه براي ايراني ي سرافكنده ي بعد از صفويّه ، اين چنين اعتباري را فراهم آورده ، قادر به ادامه ي كار نيست چون تمرين سازندگي نكرده ، آمادگي و سواد لازم را براي كار ندارد ، بنابر اين همان رويّه ي نظامي را آنقدر ادامه ميدهد كه مردم براي تامين ماليات مجبور ميشوند دخترانشان را به تركمن ها بفروشند و وقتي ديگر به جان آمدند باز شروع ميشود ، روز از نو و روزي از نو . . . . .

ميبينيد كه افتخار صادرات ناموس به دوبي و پاكستان چيز تازه اي نيست و قبلا هم مفتخر بوده ايم.

اين از قديم اتان در اخيرِتان چه داريد؟ انقلاب مشروطيّت؟

اگر فکر ميکنيد انقلاب مشروطيت کار اين خوش غيرتان بوده است اشتباه ميکند . اگر سفارت انگليس نبود و مشروطيت به نفع اش نبود ، انقلاب مشروطيت هم اتفاق نمي افتاد. رجوع كنيد به ديگ هاي پلو و خورشت در باغ سفارت انگليس توسط مشروطه طلبان .

لطفا در ارائه ي افتخارات اخيرترتان زياد جلو نيائيد كه بوي گندش خفه مان ميكند.

امتـی که هر بار پهلــوانی زائيــد در برابرش صد ها خائن پس انداخت که آن پهلـوان را بکشنـد

حتی ليـا قت داشتن همـان چيـزی را که امـروز دارد نـدارد

روزی که روزنامه های تهـران بزرگ نوشتنـد شـــاه رفــــت من خيابان پهلوی سه راه يوسف آبــاد بـودم و چه جشنـی بــود و شيرينـی پخـش ميکردنـــد- من ، يک مهنـــدس تحصيـــل کرده ، هنــوز نفهميــده بودم کـه چـه امـامی و تا کجــا به مـن فـرو رفتـه اسـت .

بعـد که هـوا پـس شــد آمــدم آمريکــا من و امثــال من ايران را به اندازه کافـی آباد کـرده بوديــم و حالا نوبـت آباد کـردن آمـريکــا بـــود0

نویسنده بی نام ساکن فلوریدا

"You must be the change you wish to see in the world." Gandhi

"Politicians and Baby Diapers Should be Changed Regularly; and for the Same Reason."


Keine Kommentare: