Mittwoch, 14. Juli 2010

ویس و رامین

ویس و رامین

فشرده ائی از داستان جاویدان ویس و رامین ؛ که در دو هزار 2000 سال پیش ، در ایران آن روز ، زبانزد همگان بوده است ؛

که در هزار 1000 سال پیش ، به خامه ء فخرالدین اسعد گرگانی در آمده است . ویس نماد زن آزاده ء ایرانی در دو هزار 2000 سال پیش ؛ که امروز تنها زنان اروپائی و آمریکائی با

او – ویس - آنهم در سده ء بیست و یکم 21 برابری می کنند


نیما





ویس در ادبیات ایران تنهاست. هیچ زنی در ادبیات فارسی به صراحت ویس از خواسته خود سخن نگفته، که جوان است و می خواهد جوانی کند. که حاضر نیست که جوانیش را به پای مردی پیر و فرتوت و خودکام، حتی اگر شاه مملکت هم باشد، بریزد. نه تاج و تخت می خواهد، نه زر و زیور و نه در قید نام و ننگ است. در تمامی ادبیات ایران، هیچ زنی به اندازه ویس از "زن بودن"خود اگاه نیست. و البته بهای این آگاهی را نیز می پردازد. هیچ زنی در ادبیات فارسی به اندازه ویس مورد طعن و لعن و بدگویی قرار نگرفته. طی هزار سال، از نظامی و اوحدی تا وحید دستگردی هر یک به گونه ای به ویس و داستان او می تازند، ویس را بدنام و منظومه "ویس و رامین" را دشمن ناموس و اخلاق ایران می خوانند. چرا؟

ویس شخصیت اصلی یا پررنگ ترین شخصیت داستان عاشقانه "ویس و رامین" است که داستانی متعلق به دو هزار سال پیش در ایران است. این داستان توسط فخرالدین اسعد گرگانی هزار سال پیش به نظم در آمد. چکیده داستان بدین قرار است: پادشاهی پیر و خودکام و هوسران به نام موبد، دختری نابوده را طلب می کند. این دختر (ویس) به دنیا می آید و پدرش در جنگ به دست موبد کشته می شود. موبد ویس را فرا می خواند، وقتی ویس جواب رد می دهد، او را با زور از شهر و دیار و خانواده دور می کند و بر خلاف میل ویس، او را به عقد خود در می آورد. ویس نمی تواند بپذیرد که موبد به او نزدیک شود و دایه پیرش را متقاعد می کند که راه دستیابی موبد به او را تا زمانی که او سوگوار است، با طلسمی ببندد. دایه خواست ویس را برآورده می کند، اما دست بر قضا، طلسم را آب می برد و موبد تا به ابد بر ویس بسته می ماند. در این میان، برادر کوچک موبد (رامین)، به ویس دل می بازد و می کوشد که به او دست یابد. ویس مقاومت می کند، اما رامین پافشاری می کند و به کمک دایه پیر به هر راهی متوسل می شود که چاره جویی کند. غربت، تنهایی، درد و رنج و وسوسه های دایه و رامین، ویس را به تسلیم وا می دارند و به دیدار رامین رضایت می دهد و عاشق او می شود.

از این زمان ویس به فرمان عشق و جوانی گردن می نهد و هر آنچه ممکن است در راه این دو می نهد. ویس عرف را و ملاحظات اخلاقی و اجتماعی و حتی سیاسی را پس می زند و از عشق و جوانی دفاع می کند. به صراحت به موبد و به خانواده خود می گوید که روی رامین را به هر دو جهان بر می گزیند، که جوان است و می خواهد جوانی کند. خواسته اش ساده ترین، ابتدایی ترین و طبیعی ترین خواسته هاست. زمان و مکان دارد، نه در پی پیوستن به وجودی بزرگتر است و نه در پی تاج عصمت و تقوایی که جامعه و اخلاق بر سر وی نهند. می خواهد زندگی کند و برای زندگی، قانونی جز طبیعت و عشق نمی شناسد. از رامین هم جز با او نشستن و خوردن و عشق ورزیدن و شاد بودن چیزی نمی خواهد. بهایی برای عشق و تن و نام و ننگ خود جز وفاداری رامین نمی شناسد. زندان و بند و تازیانه و ملامت و سرزنش هیچیک او را از پیمودن راهی که در پیش گرفته باز نمی دارند.

حضور ویس در داستان و در منظومه ای که گرگانی سروده، بسیار پررنگ است. بخش زیادی از کتاب به افکار و احساسات، کشمکشهای درونی، خواسته ها و درد و رنج ویس می پردازد. شخصیت رامین و دیگران در پرتو حضور ویس جان می گیرند و خود می نمایند. ویس به صراحت از خواسته خود سخن می گوید. در خلال بازگویی خواب مشتاقانه خود در باره محبوبش، از خواهش و اشتیاق خود می گوید. در روی برادرش که معایب رامین را بر او بر می شمارد، می ایستد و می گوید که اختیار از او روی گردانیده و اگر در بندش کنند یا بسوزانندش، برایش مهم نیست که نامش از برای عشق رامین جاودانه خواهد شد. وقتی رامین او را ترک می کند و یاری دیگر می گزیند، ده نامه به او می نویسد و بر خواهش خود پافشاری می کند. می گوید که برخلاف پند دیگران، نه در پی یاری دیگر است و نه از عشق به رامین دست بر می دارد. بارها از اشتیاق خود به او، از روزهای خوش عشق ورزیشان، از عهد و پیمانشان می گوید و از اینکه راهی جز بودن با رامین برای خود نمی بیند. بخش قابل ملاحظه ای از منظومه به این ده نامه اختصاص دارد که در آن ویس از تمام زوایا ی درد و رنج و خواسته و خواهش خود با رامین سخن می گوید. درد دوری، به دنبال گمگشته ای بودن، انتظار بی اندازه، به ظریفترین اشکال از زبان ویس توصیف شده اند. ویس اندوه خود را در دوری از رامین به اندوه مادر فرزند گم کرده، به غریب دلتنگ، تشبیه می کند و بارها او را به خود باز می خواند تا سرانجام رامین را به خود باز می گرداند.

شخصیتهای داستان همه و همه برخلاف هنجارهای اخلاقی و اجتماعی و ... رفتار می کنند، برخی چون موبد می خواهند با طبیعت بجنگند و در پیری با زور جوانی کنند. برخی مانند ویس و رامین با عرف و قوانین اجتماع می جنگند تا به جوانی و عشق مجال نفس کشیدن دهند. اما هیچیک مانند ویس سرزنش نمی شوند.

رامین به زن برادرش دل می بازد، بی مهابا او را دنبال می کند، برای دستیابی به او با دایه پیر خود که حکم مادر او را دارد، همبستر می شود تا همکاری او را جلب کند، در روی برادرش می ایستد و او را تهدید می کند و نهایتا تاج و تخت او را تصاحب می کند...

موبد پیر و فرتوت، دختری را که به وجود نیامده، طلب می کند. در پی ویس، با برادر و پدر ویس می جنگد و پدر او را می کشد.ویس را علیرغم میلش، از مادرو برادر و شهرو دیار دور می کند و در حالی که لباس سوگواری به تن دارد و سر و روی خود را می کند، به عقد خود در می آورد. می داند که ویس از او نفرت دارد و تا به ابد نمی تواند به ویس دست یابد، اما او را تا آخرین لحظه به زور در شبستان خود که زنهای بسیاری در آنجا دارد، نگه می دارد. وقتی ویس با برادرش نرد عشق می بازد، چشمش را می بندد و وقتی ویس به همراهی رامین از او می گریزد، شش ماه در جستجوی ویس سر به کوه و بیابان می گذارد...

مادر ویس، او را پیش از آنکه به دنیا بیاید، به موبد وعده می دهد، بعد پیمان شکنی می کند و نهایتا با موبد همدستی می کند که با حیله به ویس دست یابد...

رابطه مردی با زن برادرش البته در هنجارها، اخلاق، عرف و گهگاه در قانون دوران ها و اجتماعات مختلف نمی گنجد و می توان انتظار داشت که داستانی که بر حول این رابطه می گردد، مورد طعن و لعن باشد. اما چند نکته را در این زمینه نباید از نظر دور داشت. اول اینکه، ویس علیرغم در ظاهر شوهر داشتن، در عمل بی شوهر است چرا که موبد مردی ناتوان است. نکته دوم اینکه، این ازدواج ظاهری، یا در زبان امروز روی کاغذ، بر خلاف میل ویس صورت گرفته. او به صراحت به موبد می گوید که مرگ را به نزدیکی با وی ترجیح می دهد و موبد بی تفاوت پاسخ می دهد که بهتر است که به قضا که ویس را از برای موبد به دنیا آورده، تن در دهد. نکته سوم اینکه ویس مانند رامین، مانند دایه، مانند شهرو ، مانند موبد به کارهایی دست می زند که بر خلاف اخلاق آن زمان (دو هزار سال پیش) و این زمان است و زمانه بعد از او قضاوت سختی در باره او می کند، اما او تنها کسی است که اینگونه مورد سرزنش قرار می گیرد. این شخصیتها همگی بر خلاف عرف و اخلاق رفتار می کنند. طی هزارسال کسی موبد یا رامین را سرزنش نمی کند، اما ویس به دفعات بدنام و ... نامیده می شود. گناه دختری را که برخلاف میلش به عقد قاتل پدرش که مردی فرتوت و ناتوان نیز هست در آمده، با چه مقیاسی باید سنجید؟

ویس اما، بی اعتنا به نام و ننگ، با آگاهی تمام و کمال از "زن" بودن خود، به گونه ای بی همتا در ادبیات فارسی زندگی می کند.اگر چه رنج می کشد، تازیانه می خورد، به بند کشیده می شود، اما عشق می ورزد، کام می گیرد و شادی می کند. هیچ زنی در ادبیات فارسی به اندازه ویس بر خواهش خود پافشاری نکرده، به این اندازه ناز نکشیده، پایداری و وفاداری نکرده، و به قولی "به گناه اینقدر جلوه نبخشیده". شاید به همین علت نیز هست که کمتر زنی در ادبیات فارسی به اندازه ویس و کمتر داستان و منظومه ای به اندازه "ویس و رامین" مورد حمله و انتقاد قرار گرفته است.

منابع
1.
محمد علی اسلامی ندوشن، آواها و ایماها، انتشارات طوس، تهران.
2.
جام جهان بین، محمد علی اسلامی ندوشن، چاپ گلشن، تهران.
3. "
ویس و رامین"، ماریا صبای مقدم، نغمه زندگی، تهران.



By: Maria Sabaye Moghaddam


Keine Kommentare: